خبركوتاه بود:
____"اعدامشان كردند"
خروش دخترك برخاست
لبش لرزيد
دو چشم خسته اش از اشك پر شد،
گريه را سرداد...
ومن با كوششي پردرد اشكم را نهان كردم.
____چرا اعدامشان كردند؟
ميپرسد زمن با چشم اشك آلود
چرا اعدامشان كردند؟
____عزيزم دخترم!
آنجا شگفت انگيز دنيايي ست:
دروغو دشمني فرمانروايي ميكندآنجا
طلا،اين كيمياي خون انسان ها
خدايي ميكند آنجا
شگفت انگيز دنيايي كه همچون قرنهاي دور
هنوز از ننگ آزار سياهان دامن آلودست.
در آنجا حق و انسان حرف هايي پوچ و بيهوده ست
در آنجا رهزني،آدمكشي،خونريزي آزاد است
ودست وپاي آزادي ست در زنجير...
عزيزم دخترم!
آنان
براي دشمني با من
براي دشمني با تو
براي دشمني با راستي
اعدام شان كردند
وهنگامي كه ياران
با سرود زندگي بر لب
به سوي مرگ ميرفتند
اميدي آشنا ميزد چوگل در چشم شان لبخند
به شوق زندگي آواز ميخواندند
و تا پايان به راه روشن خود باوفا ماندند.
عزيزم!
پاك كن از چهره اشكت را زجا برخيز!
تو در من زنده اي،من در تو،ماهرگز نمي ميريم
من وتو با هزاران دگر
اين راه را دنبال ميگيريم
از آن ماست پيروزي
از آن ماست فردا با همه شادي و بهروزي
عزيزم!
كار دنيا رو به آبادي ست
وهر لاله كه از خون شهيدان مي دمد امروز
نويد روز آزادي ست.
"هوشنگ ابتهاج"